اگر قلاب نداشته باشيد ، زندگي داستان شما تمام خواهد شد.
آيا از کودکي فيلم هوک را تماشا مي کرديد؟
يا پيتر پن را بخوانيد؟ شخصيت هوک به معناي واقعي کلمه يک قلاب براي يک دست دارد. او يک کاپيتان ان دريايي است که Neverland را اداره مي کند.
وقتي چيزي مي خواهد ، آن را با قلابش مي گيرد.
درست مثل کاپيتان ، هر داستان يک قلاب دارد.
شما يک داستان داستاني مي خواهيد که توجه مخاطبان شما را جلب کند.
قلاب چيزي غيرمعمول است ، که علاقه آن به حداکثر مي رسد ، و باعث مي شود کسي بخواهد اطلاعات بيشتري کسب کند. اين معمولا اتهامات ارزش مخالف واضحي دارد. گاهي اوقات عنصري از کنايه وجود دارد.
جنيس اولين زن در جهان است که علي رغم بيماري آسم ، بدون اکسيژن موفق به صعود به اورست شد.
اين يک قلاب است. شما نمي دانيد که چگونه جانيس مي خواهد کاري را که بسيار ديوانه وار دشوار است مديريت کند. شما مي خواهيد بدانيد که جهنم چگونه اين کار را مي کند. اين يک داستان زندگي يا مرگ است. و آن قطعه آسم عنصري از کنايه را تبليغ مي کند.
لنس آرمسترانگ اعتراف کرد که در تور دوفرانس مواد مخدر مصرف کرده است. او سفري را نشان مي دهد که او را از يک ورزشکار پاک و بلند پرواز به برنده دارويي معتبرترين مسابقات دوچرخه سواري در جهان و سپس در نبرد با سرطان رسانده است.
اين قلاب مرکزي است. چه چيزي باعث شد که لانس اين کار را انجام دهد؟ چرا تغيير کرد؟ آيا توبه مي کند؟ با ارزش هاي صداقت و صداقت متهم مي شود. اين يک داستان ظهور و سقوط پر از تضاد است.
يک وکيل شغل خود را در شهر رها مي کند ، به حومه شهر مي رود و زنبورداري مي کند. هدف زندگي او از درآمدزايي به تلاش براي نجات زنبورهاي عسل تغيير مي کند. اما چه اتفاقي مي افتد که متوجه شود مزرعه کناري اش از سموم دفع آفات استفاده مي کند که در واقع زنبورها را از بين مي برد؟
قلاب چيست؟ کنايه از ترک شهر و کمبود ماديات تنها براي کشف اينکه همسايگان او قاتلان زنبورهاي عسل هستند ، وجود دارد. اين تمايل وجود دارد که بداند بين او و همسايه چه اتفاقي مي افتد.
در اين حالت ، تنش با ارزش هاي پول در مقابل مأموريت ايجاد مي شود.
وقتي نوبت به ساخت فيلم مستند مي رسد ، گاهي اوقات تا نيمه راه ويرايش يک فيلم خرد ، قلاب خود را پيدا نمي کنيد. اين با يک فيلم داستاني کار نمي کند. اما غالباً با داشتن يک فيلم کوچک ، شما دقيقاً نمي دانيد چه چيزي از سوژه هاي شما بيرون مي آيد.
اما هنوز هم بايد چيزي وجود داشته باشد که شما را در هنگام حرکت قلاب کند. مقداري آويز هويج که باعث مي شود شما بيشتر بدانيد.
9. در پايان به شخصيت اصلي خود يک خزانه بدهيد
تحول در واقع بهترين گنجينه اي است که يک قهرمان داستان مي تواند داشته باشد. | عکس از unsplash
تحول در واقع بهترين گنجينه اي است که يک قهرمان داستان مي تواند داشته باشد. | عکس از unsplash
اين زندگي من را تغيير داد.
اين يک خط است که بارها و بارها توسط مردم گفته شده است که داستان هايي را که براي آنها مهم است به دوستان و خانواده خود مي گويند.
من به اکوادور رفتم ، و اين زندگي من را تغيير داد.
من سي روز را در سکوت گذراندم ، و اين زندگي من را تغيير داد.
من مسير Northwest Pacific را به تنهايي و به مدت دو ماه انجام دادم و اين باعث تغيير زندگي من شد.
گنجي که از سفري خوش زندگي حاصل مي شود ، تغيير در خودآگاهي است.
همچنين ممکن است يک ملفه فيزيکي وجود داشته باشد. شما به يک سفر مي رويد ، و چيزي با ارزش مادي برمي گردانيد. يک مصنوع يک جعبه سکه طلا. يک کشف علمي اما اين فقط گنج سطح است.
عميق ترين و اساسي ترين گنجي که يک قهرمان مي تواند بدست آورد ، تغيير در خود است.
براحتي مي توان هنگام ساختن يک فيلم کوچک يا روايت يک داستان کوتاه ، آن را براق کرد. ما فکر مي کنيم چون فرم کوتاه است ، اين مهم نيست.
اما اينطور است.
بيشتر از هرچيزي.
گيلاس بالاي يکشنبه است. و بدون آن ، داستان کامل نيست.
کنار گذاشتن گنج مانند ساختن يک خانه زرق و برق دار است و سپس فقط گذاشتن يک درب تکه تکه هاي تکه تکه.
خوب نيست.
هنگام ساخت يک فيلم خرد ، دريابيد که چگونه سفر سوژه شما زندگي آنها را تغيير داده است. آنها در روند عبور از موانع چه چيزي در مورد خود ياد گرفتند؟
اگر در حال نوشتن يک داستان کوتاه يا فيلم نامه فيلم کوتاه هستيد ، پس عميقاً در مورد تغيير شکل و آنچه قهرمان شما با خود به خانه مي برد فکر کنيد که سرانجام بر موانع غلبه کند.
به ياد داشته باشيد که گنج واقعي چيزي است که هرگز نمي توان آن را آموخت و از آن برد. اين خرد سخت افزاري است که قبلاً آنجا نبود.
اين داستان: معرفي “خدمت از ما”
مي ,يک ,، ,کند ,داستان ,تغيير ,است که ,مي کند ,مي شود ,يک داستان ,يک فيلم ,واقع بهترين گنجينه
درباره این سایت